در روزگاری نه چندان دور دختری دل شکسته زندگی میکرد.

دختر عاشق کسی بود که دوستش نداشت.
خیلی بده عاشق کسی باشی که نمی خوادت...

دختر همش سعی میکرد که فراموشش کنه ولی افسوس...

اصلا فراموشی امکان نداشت!!!

سال که تحویل شد دختر یه آرزو کرد:

آرزو کرد یا عشقش برگرده یا تو دلش بمیره و فراموشش کنه ولی از آرزوش پشیمون شد.

چند شبی بود دختر حسابی دلهوایی شده بودو همش گریه میکرد...

یه شب که دختر لابه لای اس ام اس هاش میگشت یک اس ام اس از یه آشنا دید و قوت قلب گرفت.

یه نفر به دختر گفته بود چرا به فکر خودت نیستی؟؟؟

دختر از این حرف جاخورد!!!

میدونم که آشنا حقیقت و کاملا میدونست.چون حرفایی که تو دل دختر گیر کرده بود و به زبون اورد.

آشنا گفته بود به نظرت عشق الکیه؟؟؟

دختر گفت:عشق من پاک بود ولی دیگه از عشق متنفرم.

آشنا گفت:عشق که به موقع باشه هم پاک هم طاهر و حتی پاک کننده گناه هم هست.

ولی عشقهایی که از سر هوس باشه و با چنتا حرف چرت مثل:(تا آخر عمرم باهات می مونم تو فقط مال منی و بی تو هرگز...) چون با دروغ شروع شده نا پاک و حتی نجسند.

دختر گفت:یعنی عشق من پاک نبود؟؟؟منی که با تمام وجود عاشق بودم؟؟؟

آشنا گفت:عشق تو پاک...

ولی اون چی؟؟؟ لیاقت عشق پاک تورو داشت؟؟؟
دختر پرسید:یعنی نداشت؟؟؟

و آشنا گفت:دخترتنها بازم فکر کن و دختر بازم فکر کرد ودید دیگه هیچ علاقه ای به عشقش نداره.

و دیگه وقتی از اون یادش میاد اشک تو چشماش جمع نمیشه و از اعتقادات آشنا درس خوبی واسه زندگیش گرفت:

دختر فهمید:(تو سن کمی که اون داره عشق حقیقتی نداره واین روحیه ی اون بوده که این طور ایجاد کرده.و آشنا به دختر گفته بود که:عاشق کسی باش که واست بمونه و ترکت نکنه و عاشقانه دوستت داشته باشه....

عاشق خدا باش...

و بعد از خدا عاشق کسی باش که سر سفره ی عقد کنارت نشسته باشه.

دختر فهمید:به هر بی سرو پایی دل نبنده.
و فهمید:که بهترین دوست آدم اونیه که اون بالاست یا بهتر بگم اونیه که از رگ گردن به آدم نزدیکتره این رفیق مهربون کسیه که نیمه راه ولت نمیکنه تا آخر باهات می مونه و عاشقانه دوستت داره و همیشه مواظبت هست و ترکت نمیکنه...

پس دختر عاشقانه فریاد زد: خدایا دوستت دارم.

خدایا ممنون که حرفات و از طریق آشنا بهم رسوندی.

منونم ازت خدای من